Berenstain Ayıları - Kızlar Giremez-Stan Berenstain ücretsiz kitap indir

Beau Regard juicybeetle — دکتر مانته، در زندان نمرده، با فتح باستیل، آزاد شده، و خبر به دخترش لوسی، در لندن می رسد که مانته، نزد مستخدمین سابقش، آقا و خانم دفارژ، زندگی می کند. کالسکه ی "مارکیز سن اورموند" بچه ی کشاورزی را زیر می گیرد. "چارلز دارنی، پسرخواهر مارکیز، که با عقاید و رفتار دایی اش مخالف است، پیش از انقلاب، از پاریس به لندن می رود، و در کشتی، با خانواده ی مانته (لوسی و دکتر) که به لندن می روند، آشنا می شود. کشاورزی که فرزندش زیر چرخ کالسکه ی مارکیز مرده، شبی پنهانی به کاخ می خزد و مارکیز را در خواب می کشد، پس از چند ماه دستگیر و به دار آویخته می شود! چند سال بعد، یکی از جاسوسانی که در لندن؛ علیه چارلز دارنی شهادت می دهند، با نامی دروغین (بارساد)، نمی تواند میان دارنی و یک وکیل مدافع به نام "سیدنی کارتون" که شباهت بهم دارند، شخص اصلی را تشخیص دهد. دارنی که در لندن معلم است، لوسی را از دکتر مانته خواستگاری می کند. در عین حال سیدنی کارتون نیز، به لوسی اظهار عشق می کند و قول می دهد برای او و عزیزانش هر کاری انجام دهد. اما سیدنی و خواستگاران دیگر لوسی، تعجب می کنند که او یک معلم مهاجر (چارلز دارنی) را به همسری بر می گزیند. صبح روز عروسی، دارنی نام خانوادگی و گذشته اش را برای دکتر و لوسی فاش می کند. دکتر مانته با شنیدن نام "مارکیز" که سبب زندانی شدن او و نابودی سال های عمرش شده، دچار بحران دوران زندان می شود. دفتر روزانه ی دکتر مانته، روز فتح باستیل به دست دفارژ می افتد. چارلز که برای نجات پیشخدمت سابق مارکیز از چنگ انقلابیون و اعدام، به پاریس آمده، در بدو ورود دستگیر، و بجرم اشرافیت زندانی می شود. دکتر مانته و دخترش لوسی به اتفاق خانم پراس، برای نجات چارلز به پاریس می آیند. سابقه ی 18 سال زندانی بودن دکتر مانته، سبب می شود تا چارلز پس از یک سال و سه ماه، آزاد شود. اما همان شب با شکایت خانم دفارژ، دوباره دستگیر می شود. خانم دفارژ در دادگاه، مدعی می شود دکتر مانته قصد داشته زنی را که مارکیز دزدیده و به او تجاوز کرده، از مرگ نجات دهد، توسط مارکیز، دستگیر و به زندان باستیل افتاده. به همین دلیل در دفتر خاطرات روزانه اش نوشته؛ "من، دکتر الکساندر مانته، مارکیز سن اورموند و همه ی اخلافش را تا آخرین فرد محکوم می کنم"! به استناد این یادداشت، چارلز که از اخلاف مارکیز است، به مرگ با گیوتین محکوم می شود. سیدنی کارتون، سرپرست زندان چارلز را که همان جاسوس تقلبی ست که علیه چارلز در لندن، شهادت داده، می شناسد و او را با تهدید به لو دادن، و مرگ با گیوتین، وادار می کند تا ترتیب ملاقاتش با چارلز در زندان را بدهد. به همین دلیل اوراق هویتش را به آقای لوری می دهد و می گوید، همین فردا صبح همراه لوسی و پدرش و دختر کوچکشان به لندن بروند. و آماده باشند، او هم به آنها بپیوندد. سیدنی کارتون به زندان، به دیدار چارلز دارنی می رود، لباسش را با لباس چارلز عوض می کند و چارلز در هیات سیدنی، آزاد می شود. فردا طبق برنامه ی سیدنی، خانواده ی مانته از پاریس می گریزند. در کالسکه ی آنها مرد ناشناسی با اوراق هویت سیدنی کارتون سفر می کند؛ که همان چارلز دارنی ست! رمان با اعدام سیدنی کارتون به پایان می رسد. هنگامی که در انتظار گیوتین است، به محکوم به اعدام دیگری نزدیک می شود. زن از او می خواهد تنهایش نگذارد چون از مرگ می ترسد. سیدنی زن را دلداری می دهد که آخر کارشان سریع و بی زحمت خواهد بود.